کد مطلب:139265 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:152

خطبه ی حضرت زینب در مجلس یزید
زینب دختر امیرالمؤمنین علی برخاست و خدای سبحانه را بستود و بر رسول و آل او درود فرستاد و گفت:

«خدای تعالی راست گفت در آنجا كه فرمود «ثم كان عاقبة الذین اساءوا السوای ان كذبوا بایات الله و كانوا بها یستهزون». [1] .

و تو ای یزید در این حالت كه اقطار زمین و آفاق آسمان بر ما گرفته و ما خویشتن می نگریم كه چون اسیران روم و افرنج [2] خوار و بی غمگساریم، چنان گمان می بری كه ما را در نزد خدای تعالی خواری است و تو را كرامتی؟ و این معنی از زیادت منزلت و شأن تو بوده و از این روی به شادی و سرور، بینی بالا گیری [3] و هر سوی خویش درنگری كه دنیا را برای خویش مهیا دیده و امور را منتظم، و ملك و


سلطان كه از آن ما بود برای خویش صافی، آرام گیر؛ مگر این آیت فراموش كرده ای «و لا یحسبن الذین كفروا انما نملی لهم خیر لانفسهم انما نملی لهم لیزدادوا و اثما و لهم عذاب مهین». [4] .

ای پسر مردم طلیق! [5] این از عدل باشد كه تو خود، زنان و كنیزان خود را در بین پرده داری و دختران رسول خدای را، برهنه بر صفت اسرای كابل و افرنج در شهرها برانی و در بازارها بگردانی كه مردم مناهل [6] و مناقل [7] در ایشان نگرند و قریب و بعید و وضیع [8] و شریف، رویهای ایشان ببینند؟ و چگونه از چون تویی امید مراقبت توان داشت؟ از آن كس كه كامش، جگر پاكان فرو فكنده [9] و گوشتش با خون شهیدان بر آمده [10] و چگونه در معادات آل رسول آهسته تواند بود؟ آن كس كه بدیشان با چشم خصومت همی نگرد و با این همه، چون مردمی كه گناهی نكرده اند و جنایتی عظیم نشمرده، همی گویی:



و اهلوا و استهلوا فرحا

ثم قالوا یا یزید لا تشل [11] .



و با چوبدست خویش، ثنایای ابی عبدالله سید جوانان بهشت را همی زنی؟! آری، چگونه نگویی و نكنی:


«و قد نكات القرحة واستأصلت اشافة باراقتك دماء ذریة محمد و نجوم الارض من آل عبدالمطلب». [12] .

و نام پدران خویش همی بری و چون نیستند تا چنین حالت بر ما مشاهدت كنند، افسوی همی داری؛ زود باشد كه هم بر ایشان در آیی [13] و بسی دریغ خوری كه كاش دستی نداشتمی و از زبان لال بودمی تا نكردمی آنچه كردم و نگفتمی آنچه گفتم.

«اللهم خذ بحقنا و انتقم من ظالمنا و احلل غضبك بمن سفك دمائنا و قتل حماتنا فو الله ما فریت الا جلدك و لا جزرت الا لحمك و لتردن علی رسول الله بما تحملت من سفك دماء ذریته و انهكت من حرمته فی عترته و لحمته حیث یجمع الله شملهم و یلم شعثهم و یاخذ بحقهم و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون». [14] .

و تو را خدای سبحانه به حكومت بس بود و به خصومت تو رسول كفایت كند و جبرئیل امین در این خصومت، ظهیر [15] و معین او باشد و آنان كه این كردار زشت در چشم تو بیاراستند و تو را این گونه تمكن از جان و مال مسلمانان دادند، زود باشد كه سوء صنیع [16] خویش بدانند و بر كردار خویش در آیند و اگر چند احداث روزگار، چون منی را با تو رویاروی داشت و در مخاطبت و محاورت


آورد، هر آینه من قدر تو را بسی خوار دانم و ملامت تو را عظیم شمارم و سرزنش تو را بسیار انگارم؛ لیك چه كنم؟

«العیون عبری و الصدور حری، الا فالعجب كل العجب، یقتل حزب الله النجباء بحزب الشیطان الطلقاء فهذه الایدی تنطف من دمائنا و الافواه تتحلب من لحومنا و تلك الجثث الطواهر الزوكی تنتابها العواسل و تعفوها امهات الفراعل». [17] .

و ایدون [18] ما را غنیمتی همی شماری و زود باشد كه این غنیمت را غرامتی بینی. «حین لا تجد الا ما قدمت یداك [19] و ما ربك بظلام للعبید [20] و من به سوی خدای سبحانه شكایت همی برم «و علیه المعول» [21] و تود خود كید خویش فرو مگذار و سعی خویش به كار بر و وسع و طاقت خویش كار فرمای.

فو الله لا تمحو ذكرنا و لا تمیت وحینا و لا تدرك امرنا و هل رأیك الا فند و ایامك الا عدد و جمعك الا بدد یوم ینادی المناد الا لعنة الله علی الظالمین، فالحمدلله الذی ختم لاولنا بالسعادة و لآخرنا بالشهادة و الرحمة نشال الله ان یكمل لهم الثواب و یوجب لهم المزید و یحسن علینا الخلافة انه رحیم ودود و حسبنا الله و نعم الوكیل». [22] .


و چون یزید این كلمات بشنید، از سر و جد و نشاط فرو خواند:



یا صیحة تحمد من صوائح

ما اهون الموت علی النوائح [23] .



و یزید بامردم شام در كار حریم آل رسول استشارت كرد، جمله گفتند: از ایشان تنی باقی مگذار و نژاد ایشان برانداز.

نعمان بن بشیر از انصار گفت: یكی باز نگر تا رسول خدای با ایشان چه كردی؟ تو نیز همان كن كه رسول می كرد.

و [یزید ] با امام علی بن الحسین گفت: یا بن الحسین پدر تو رحم من ببرید و حق من نشناخت و در سلطنت و غلبه ی من، منازعت آغازید و خدای تعالی با او كرد آنچه تو همی بینی. [24] .


[1] الروم: 10 سپس عاقبت كساني كه مرتكب بديها شدند اينكه آيات خدا را تكذيب كردند و آنها را به سخريه گرفتند.

[2] روم و افرنج در اصل عربي خطبه موجود نيست و مؤلف آن را در شرح كلمه اسير، آورده است.

[3] بيني بالا گرفتن: مغرور و متكبر شدن.

[4] آل عمران 178؛ «آنان كه كافر شدند گمان نبرند كه مهلت ما به آنها به سود آنان است؛ بلكه به ايشان مهلت دهيم تا گناه خود فرون كنند و ايشان راست عذابي خوار كننده».

[5] اشاره است به آنان (از جمله ابوسفيان جد يزيد) كه حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در فتح مكه آزادشان فرمود و از خون آنها در گذشت.

[6] جمع نهل: سرچشمه، آبخور.

[7] جمع منقل؛ راه كوهستاني.

[8] وضيع: پست و فرومايه.

[9] فرو فكندن: پايين انداختن، بلعيدن.

[10] اشاره به واقعه احد دارد كه آن روز هند مادر معاويه و جده ي يزيد، جگر عموي پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم را به دندان گزيد و خواست فرو دهد، نتوانست و بيرون افكند پس از فرزند هند جگر خوار چه اميد است؟.

[11] كاش بودند و بگفتندي شاد

دست تو، درد مبيناد يزيد.

[12] پوست از زخم بركشيدي و دمل را بتركاندي، با ريختن خونهاي فرزندان محمد صلي الله عليه وآله وسلم و ستارگان زمين از دودمان عبدالمطلب.

[13] وارد شوي.

[14] خدايا! حق مرا را بازستان و از ستمكار ما انتقام گير و خشم خود را بر آنكه خونهاي ما را ريخت و حاميان ما را كشت فرو ريز. به خدا با اين كار تنها پوست خود را پاره كردي و گوشت خود را دريدي و به زودي با بار سنگيني كه از ريختن خون فرزندان پيامبر و هتك حريم اهل بيت بر دوش داري بر رسول خدا وارد مي شوي، آن روز كه خداوند جملگي را جمع كند و پراكندگيها را گرد آورد و حق آنها را بازستاند، پس گمان نبرند كه كشتگان در راه خدا مردگان اند بل زنده اند و نزد خدايشان روزي خوارند.

[15] ظهير: پشتيبان.

[16] كردار.

[17] چشمها اشك مي ريزد و سينه ها از آتش غم مي سوزد. آه چه شگفت كاري است كه سپاهيان خداوند به دست لشكريان شيطان كشته شوند اين دستها به خون ما آلوده است گوشت ما در اين دهانها جويده و مكيده مي شود و آن پيكرهاي پاك پاكيزه عرضه ي هجوم گرگان و كفتاران است.

[18] ايدون: چنين، هم چنين.

[19] يداك: از اصل ساقط بود.

[20] آنگاه جز آنچه پيش فرستادي چيزي نيابي و خدا بر بندگان ستم روا ندارد.

[21] و بر او توكل مي كنم.

[22] به خدا نام ما را محو نتواني و وحي ما را خاموش نتواني و امر ما را نابود نتواني كرد. توان و عزم تو نيستي پذيرد و روزگار تو كوتاه باشد و جمع و حشم تو پراكنده شود در آن روزگار كه منادي ندا كند كه لعنت خدا بر ستمكاران باد. ستايش خدايي را سزاست كه نخستين ما را با سعادت قرين كرد و آخرين ما را با شهادت پايان داد و از خدا مي خواهيم پاداش آنان را به كمال رساند و بر آن بيفزايد و به جانشيناني نيكو جايگزين سازد. او رحيم مهربان است و ما را بس و چه نيكو كارگزاري است بر ما. اللهوف ص 216 و 217.

[23] فرياد و ناله ي صيحه زنندگان چه پسنديده است و چه آسان است مرگ بر زنان داغ ديده ي نوحه كننده!.

[24] عقد الفريد ج 124/1.